سختی بدون شکست (2)
سلاااااااااام چطورییید دلم براتون یه زره شده بوددددددد . اومدم پادت بدم ( رمان نمیخام به روی خودم بیارم ) هم میخام بدم خیالتون راحت
برید ادامه که ... داستان قراره جالوب بشه 😂😁
دانی / اون دختر موهای صورتی و نازی داشت .. زیادی خجالتی بودو یادش رفت سلام بده .. تنها جایی که خالی بود میز کنار من بود .
دانی = اقا ؟ میشه انجرل بیاد اینجا ؟
انجرل / باورم نمیشه .. یه پسر . با موهای بنفش .. من کنارش بشینم .. یعنی از من خوشش اومده ؟ نه بابا من اونقدرام خوشگل نیستم به هر حال دوست دارم بشینم پیشش . تجربه خوبی میشه ..
معلم = انجرل اون دانی هست میخای بشینی پیش اون ؟
انجرل = ح ... تما.. حتما
کیفمو برداشتم و رفتم نشستم پیش دانی ..
دانی = سلام . اسمت انجرل بود؟ چه اسم قشنگی داری .. موهات هم خیلی قشنگه طبیعی هستن ؟؟؟
انجرل = بله .. ممنونم . بله از وقتی بدنیا اومدم موهام صورتی بودن :)
دانی / بامن انگار خیلی راحت تر بود . نمیدونم باز از اون دختر پرو هاس یانه . ...... درس تموم شد موقع رفتن بود
دانی = انجرل خونتون نزدیکه ؟ میخای برسونمت ؟
انجرل = ن ... نه ممنونم میرم خونمون کوچه بغلی هست
دانی = اوهوم . باشه بس فردا میبینمت
انجرل = ممنونم که منو رسوند.... هااااا ؟؟ دارم چی میگم
دانی = خنده ریزی کرد و رفت ( تصور کنید 😁)
انجرل / برگشتم خونه مامانم کلی از اینکه مدرسه چطور بود سوال پرسید .. منم که واقا محو دانی شده بودم .. به هیچ کدوم از حرف هاش دقت نکردم .
مامی = حواست کجاس خانومییییییی ؟؟
انی= ببخشید مامان حواسم پرت دوستم بود
مامی = دوست پیدا کردی ؟؟ اسمش چیه ؟ پسره یا دختر ؟؟؟؟
به هیچ کدوم از حرفاش جواب ندادم یک کلمه گفتم ( ادم خوبیه ) ... :)
خب اینم پارت ۲ .. دوستون دارم تا پارت بعدی فعلا .. نپرسید کی پارت میزارم معلوم نی شاید یک سال بعد 😂